حضرت نوح(عليهالسلام) يكي از پيامبران عظيمالشأن الهي است، كه نام مباركش چهل و سه بار در قرآن مجيد آمده. و نيز سورهاي مستقل به نام او در قرآن وجود دارد.
وي اولين پيامبر اولوالعزم است كه داراي شريعت و كتاب مستقل بوده و دعوت جهاني داشته و همچنين اولين پيامبر بعد از ادريس(عليهالسلام) است.
منقول است كه در سال رحلت آدم(عليهالسلام) به دنيا آمد.
شغل او نجاري و مردي بلند قامت، تنومند و گندم گون با محاسن انبوه بوده و مركز بعثت و دعوت او در شامات و فلسطين و عراق بوده است.
نام اصلي او عبدالغفار (عبدالاعلي يا عبدالملك) بوده، و فرزند لمك بن متوشلخ بن اخنوع (ادريس) كه با هشت يا ده واسطه نسب او به حضرت آدم(عليهالسلام) ميرسد.
آن حضرت دو هزار و پانصد سال عمر كرد، هشتصد و پنجاه سال آن قبل از پيامبري و نهصد و پنجاه سال بعد از بعثت و رسالت بوده كه به دعوت مردم به توحيد و خداپرستي مشغول بود و دويست سال به دور از مردم به كار كشتي سازي پرداخت و پس از ماجراي طوفان پانصد سال زندگي كرد و به آباداني شهرها پرداخت.
در اواخر عمر، جبرئيل (عليهالسلام) بر او نازل شد و گفت: مدت نبوت تو به پايان رسيده و ايام زندگانيت به سر آمده، اسم اكبر و علم نبوت را كه همراه تو است. به پسرت «سام» واگذار كن، زيرا من زمين را بدون حجت قرار نميدهم، سنت من اين است كه براي هر قومي، هادي و راهنمايي برگزينم،تا سعادتمندان را به سوي حق هدايت كند و كامل كننده حجت براي متمردان تيره بخت باشد.
آن حضرت اين فرمان را اجرا نمود و «سام» را وصي خود كرد و همچنين فرزندان و پيروانش را به آمدن پيامبري به نام هود (عليهالسلام) بشارت داد. پس از وصاياي خود، دعوت حق را لبيك گفته و عزرائيل(عليهالسلام) روح او را قبض كرد. قبر او در نجف اشرف پشت سر اميرالمؤمنين(عليهالسلام) است و آنكه بعد از زيارت حضرت علي (عليهالسلام)، رواياتي در باب زيارت ايشان نيز وارد شده است.
رسالت حضرت نوح(عليهالسلام):
نوح(عليهالسلام) اولين پيامبر اولوالعزم است كه در سن هشتصد و پنجاه سالگي به پيامبري مبعوث شد و خداوند او را با رسالت خويش به سوي قومش فرستاد. مردم عصرش غرق در بت پرستي، خرافات و فساد بودند، آنها در حفظ عادات و رسوم باطل خود بسيار لجاجت و پافشاري ميكردند و به قدري در عقيده آلوده خود ايستادگي داشتند كه حاضر بودند بميرند، ولي از عقيده سخيف خود دست برندارند، به طوري كه دست فرزندان خود را گرفته و كنار نوح(عليهالسلام) ميآورند و خطاب به فرزند خود ميگفتند: در صورت زنده ماندن پس از ما، هرگز از اين ديوانه پيروي نكنيد. و از او بترسيد مبادا شما را گمراه كند.
آن مردم به پرستش بتها رو آورده و غرق در گمراهي و كفر گشته بودند. آنان خدايان متعدد داشتند، حضرت نوح(عليهالسلام) مدت نهصد و پنجاه سال ميان قوم درنگ كرد و آنها را به پرستش خدا دعوت نمود.
آن حضرت به قوم خود گفت: من شما را از عذاب الهي بر حذر داشته و راه نجات و رهايي را برايتان روشن ميسازم، خداي يگانه را بپرستيد و لحظهاي به او شرك نورزيد، زيرا من بيم آن دارم كه اگر غير او را پرستش كنيد و يا ديگري را با او شريك بدانيد، شما را در قيامت به شدت كيفر كند. قوم نوح(عليهالسلام) پند و اندرز آن حضرت را ناديده گرفته و به بيم دادن الهي نسبت به خود، اعتنايي نكرده و با دلايلي، پيامبري آن حضرت را انكار نموده و در پاسخ دعوت او ميگفتند: تو را جز بشري همچون خودمان نميبينيم و كساني كه از تو پيروي كردهاند، جز گروهي اراذل ساده لوح نمينگريم و تو نسبت به ما هيچ گونه برتري نداري. بلكه تو را دروغگو ميدانيم.
نوح(عليهالسلام) در پاسخ آنها ميگفت: اگر من دليل روشني از پروردگارم داشته باشم و از نزد خودش رحمتي به من داده باشد، آيا باز هم رسالت مرا انكار ميكنيد. اي قوم! من به خاطر اين دعوت، اجر و پاداش از شما نميخواهم، اجر من تنها بر خداست، و من آن افراد اندك را كه ايمان آوردهاند به خاطر شما ترك نميكنم. چون كه اگر آنها را از خود برانم، در روز قيامت در پيشگاه خدا از من شكايت خواهند كرد،ولي شما را قومي نادان مينگرم... .
حضرت نوح(عليهالسلام) با بيان روشن و روان و گفتاري منطقي و دلنشين و سخناني شيوا، قوم خود را به سوي خداي يكتا دعوت ميكرد و به آنها چون فرزند دلبند خود مينگريست و همواره در انديشه نجات آنها بود و از آلودگي آنها غصه ميخورد، ولي سخنان او در دل مردم تأثير نكرد، بلكه با كينه و عناد، دست رد بر سينه او گذاشته و گفتند: «اي نوح! با ما جر و بحث زيادي كردي و بسيار بر حرف خود پافشاري نمودي، اگر در دعوت خويش راستگويي، عذاب تهديدآميزي را بر ما وارد ساز...»
پس از آنكه حضرت نوح(عليهالسلام) از كردار مردم به ستوه آمد، از پيشگاه خدا ياري طلبيد و از سرپيچي و روگرداني قومش به نزد او شكوه كرد عرضه داشت: پروردگارا! من قوم خود را به ايمان به ذات مقدس تو و ترك بت پرستي دعوت نمودم و در مورد ايمان آوردن آنها پافشاري كردم و در هر مناسبتي در شب و روز، به دعوت آنان پرداختم، ولي پافشاري من در امر دعوت آنها براي پرستش تو، جز سرپيچي و نافرماني آنها، نتيجه ديگري در پي نداشت، هرگاه آنها را به پرستش تو فراخواندم تا از گناهانشان درگذري، انگشت در گوشهاي خود نهادند، تا نداي دعوتم را نشنوند و از اين هم پا فراتر نهاده و با لباسشان ديدگان خود را پوشاندند كه مرا نبينند... .
در طول اين مدت طولاني، دعوت نوح(عليهالسلام) نتيجه بخش نبود و تأثير چنداني بر قومش نداشت، جز اندكي به او ايمان نياوردند و بيشتر مردم از دعوت وي سرباز زده و وي را تكذيب و متهم به ديوانگي كردند و با ايجاد رعب و وحشت و انجام آزار و اذيت، مانع تبليغ رسالت آن حضرت شدند. و وي را به سنگسار شدن تهديد كردند.
گاه مي شد كه حضرت نوح(عليهالسلام) را آنقدر ميزدند كه به حالت مرگ بر زمين ميافتاد، ولي وقتي به هوش ميآمد و نيروي خود را باز مييافت، با غسل كردن، بدن خود را شستشو ميداد و سپس نزد قوم ميآمد و دعوت خود را آغاز ميكرد.
به اين ترتيب آن حضرت با مقاومت خستگي ناپذير به مبارزه بيامان خود ادامه ميداد. و در هدايت و تبليغ قوم خود بسيار ايثارگري ميكرد.
پس از آنكه نوح(عليهالسلام) نهايت تلاش خود را در راه هدايت قومش به كار برد و همه راههاي اصلاح آنها، براي وي به بن بست رسيد، به پيشگاه پروردگار خويش پناه برد و براي هلاكت قومش نفرين كرد و عرضه داشت: پروردگارا! هيچ يك از كافران را باقي نگذار، زيرا اگر از آنها كسي را باقي بگذاري، بندگانت را گمراه ساخته و جز فرزندان بدكار و كافر از آنان به وجود نميآيد.
ساختن كشتي نجات و سرانجام تلخ قومش:
خداوند دعاي نوح(عليهالسلام) را مستجاب كرد، و اراده فرمود تا قبل از آنكه قوم دروغگوي وي به هلاكت برسند، اسباب نجات و رهايي نوح(عليهالسلام) و ايمان آورندگان به او فراهم شود.
از اين رو به آن حضرت چنين وحي فرمود: غير از اين عدهاي كه ايمان آوردها ند كس ديگري ايمان نخواهد آورد، و تو از تكذيب كافران و آزار و اذيتشان اندوهگين نشو، زيرا به زودي خداوند همه آنها را غرق خواهد ساخت. آنگاه به نوح(عليهالسلام) دستور داد تا كشتي نجات را بسازد. و اين ساختن با نظارت و تحت حمايت خداوند باشد، وي شروع به ساختن كشتي كرد.
آنچه باعث شگفتي كفار شد، اين بود كه ديدند وي كه قبلاً مردم را به خدا دعوت ميكرد،حال به طور ناگهاني دست به نجاري زد، هرگاه گروهي از قومش بر او ميگذشتند او را مسخره ميكردند.
نوح(عليهالسلام) در پاسخ آنها ميگفت: اگر اكنون شما، من و ايمان آورندگان را مسخره ميكنيد، ما نيز در آيندهاي نزديك شما را به مسخره خواهيم گرفت، من آگاهم كه خداوند عذاب و هلاكتش را بر شما وارد ميسازد و به زودي خواهيد دانست، كسي كه بر او عذاب وارد شود در دنيا خوار و ذليل مي شود، همچنان كه در آخرت نيز در عذاب هميشگي باقي خواهد ماند.
نوح ساختن كشتي را به پايان رساند، پس از پايان يافتن ساختمان كشتي، خداوند بر نوح(عليهالسلام) وحي كرد: به زبان سرياني اعلام كن تا همه حيوانات جهان نزد تو آيند.
نوح(عليهالسلام) اعلام جهاني كرد و همه حيوانات حاضر شدند، نوح(عليهالسلام) از هر نوع از حيوانات يك جفت گرفت و در كشتي جاي داد، تا پس از غرق شدن ساير موجودات در روي زمين، تكثير نسل كرده، نوع آنها منقرض نشود.
همچنين خداوند به نوح(عليهالسلام) دستور داد: كليه اعضاي خانواده و نزديكان خويش جز همسر، و يكي از پسرانش كه به خدا كفر ورزيده بودند بر كشتي سوار كند، همچنين به او فرمان داد: تا غير از نزديكان خود، مؤمنيني را كه تعدادشان اندك بود، نيز با خود حمل كند.
حضرت نوح(عليهالسلام) كشتي را آماده كرد و به مؤمنين گفت: «سوار شويد و هنگام حركت و توقف كشتي، نام خداي متعال را به عنوان تيمن بر زبان آوريد، چون كشتي سبب رهايي نيست، بلكه ميبايست دلهاي خود را متوجه خدا كنيد، لذا او به حركت درآورنده و متوقف كننده كشتي است. »
سرگذشت دردناك فرزند نوح :
نوح پس از آن به سراغ پسر آمد. عاطفه پدري، آن حضرت را بر آن داشت، تا او را كه به جهت پافشاري بر كفر از كشتي فاصله داشت، به نزد خود فراخواند، لذا به او فرمود: فرزندم همراه با ما سوار شو، تا از غرق شدن رهايي يابي، كفر نورز و به انكار دين خدا مپرداز.
ولي پسر دعوت پدرش را نپذيرفت و بر نافرماني خود اصرار ورزيد و تصور كرد آن چه قرار است به وجود آيد، يك سلسله امور طبيعي و معمولي است و اميدوار بود كه بدون سوار شدن بر كشتي نجات يابد. از اين رو به پدرش گفت: من به كوهي كه آب به آن نميرسد پناه ميبرم و از غرق شدن نجات خواهم يافت.
نوح(عليهالسلام) گفت: اي پسر! امروز هيچ نگهداري در برابر فرمان خدا نيست، مگر آن كه خدا به او رحم كند، ولي او همچنان از دادن پاسخ مثبت به پدر امتناع ميورزيد و تصور ميكرد تلاشش براي دست يابي به قله كوه او را از غرق شدن ميرهاند، ولي قدرت آب و امواج خروشان آن، فرزند گمراه و كافر نوح(عليهالسلام) را دركام خود فرو برد.
نوح(عليهالسلام) فرياد زد: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو در مورد نجات خاندانم حق است. خداوند در پاسخ نوح(عليهالسلام) فرمود:اي نوح(عليهالسلام) او از اهل تو نيست، او عمل ناصالحي است، بنابراين آنچه را از آن آگاه نيستي، از من مخواه.
نوح(عليهالسلام) عرض كرد: پروردگارا! من به تو پناه ميبرم، از درگاهت چيزي بخواهم كه آگاهي به آن ندارم و اگر مرا نبخشي و به من رحم نكني، از زيانكاران خواهم بود.
بدين ترتيب آب بالا آمد، كشتي در ميان اموج خروشاني چون كوه، به حركت درآمد. خداوند باران شديدي را فرو فرستاد، كه زمين مانند آن را به خود نديده بود، به زمين نيز فرمان داد تا آبها از گوشه و كنار آن جوشيدن گيرد، بدين ترتيب باران و آب زمين با يكديگر درآميخته، طوفان مهيبي بوجود آوردند، كه براي عبرت حضرت نوح(عليهالسلام) و هلاك كافران مقدر شده بود.
طوفان سيل و آب سراسر جهان را فرا گرفت، سرنشينان كشتي نجات يافتند و گنهكاران به هلاكت رسيدند، هنگامي كه مجازات الهي در مورد قوم ستمگر نوح(عليهالسلام) به پايان رسيد و آن سنگدلان لجوج و تيره بختان كوردل، به هلاكت رسيدند. خداوند به زمين فرمان داد تا آب خود را فرو برد و به آسمان نيز دستور داد تا از بارش باران باز ماند. پس از اين فرمان، بيدرنگ آبهاي زمين فرو نشستند و آسمان از باريدن باز ايستاد و كشتي بر سينه كوه جودي، سينه گرفت، پس از آنكه كشتي در كنار كوه لنگر انداخت و زمين آبها را فرو برد، خداوند به نوح(عليهالسلام) دستور داد تا از كشتي فرود آيد.
طبق برخي از روايات در سرزمين موصل فرود آمدند، نوح(عليهالسلام) و همراهان او، در پاي همان كوه جودي خانههايي ساختند و نام آن را سوق الثمانين(بازار هشتاد نفر) نهادند.
كم كم نسل بشر از همان هشتاد نفر، كه سه نفر از آنها به نامهاي (سام، حام و يافث) از پسران نوح(عليهالسلام) بودند ادامه يافت و رو به افزايش نهاد و نيز حضرت نوح(عليهالسلام) بر فراز كوه جودي مسجدي ساخت و در آن با پيروانش به عبادت خداي يكتا و بيهمتا ميپرداخ
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7